مروری بر داستان کوتاه شناگر
سفری استعاری برای کشف حقیقت
داستان کوتاه شناگر، روایت مردی است که در میانه عمر، گذشتهای که از آن فرار میکرد را در مقابل خود میبیند.
داستان کوتاه شناگر نوشته جان چیور روایتی از زندگی نِدی مِریل است. مردی که تصمیم دارد در تابستان، در روز یکشنبه تماممسیر از مهمانی را تا خانه شنا کند. در این مسیر ذرهذره با گذر از خانه همسایهها حقایقی بر او نمایان میشود و نقطه اوج داستان زمانی رقم میخورد که به خانهاش میرسد.
خانهای که همسر و بچههایش آن را ترک کردهاند. خانه متروکه و قفل است و همه آنچه برای نِدی اهمیت داشت ویران و ازدسترفته است. این همان حقیقتی بود که انکار کرده و تا انتهای داستان کتمان میکرد. برای داستان شناگر وجوه استعاری بسیاری میتوان برشمرد که نشان از عمق داستان دارد.
داستان شناگر تلمیحی به کتاب دوزخ دانته دارد. چیور خود دانته را میستود و به تأثیر دانته بر آثارش میبالید. داستان شناگر یادآور آغاز کتاب دوزخ دانته است که در آن شاعر گمشده از جنگلهای گناه میگریزد و تلاش میکند خود را از پلشتیهای دنیوی برهاند. در همان آغاز کتاب شاعر بهعنوان شناگری توصیف میشود که نگاهی به دریا دارد و نگاهی به خشکی و نفسنفسزنان راه رستگاری را جستجو میکند. چیور نیز در داستان شناگر دنیایی را به تصویر میکشد که همهچیز غرق در گناه است. مردمی توصیف میشوند که تماماً به پرخوری و تنپروری و میگساری روی آوردهاند. همه، حتی کشیشان و قدیسین نیز کلیسا را ترک کردهاند و تن به خوشیهای دنیوی سپردهاند. این در حالی است که روز یکشنبه است و طبق روال، بنابراین است که در چنین روزی همه به کلیسا بروند. چیور، نِدی را بهعنوان یک زائر و یک کاشف معرفی میکند که قرار است از طریق رودخانه به خانه برسد. رودخانه استعارهای از مسیر زندگی است. تمامی اینها اشارهای به سفر دانته در کتاب دوزخ دارد.
همسایگان نِدی بیشتر از خود او در جریان ماوقع زندگی او هستند چراکه نِدی بهعمد همهچیز را کتمان میکند. نِدی هم بیشتر از همسایگان و مردم نسبت به فراموشی و نسیان آنها آگاه است و از جمع آنها که همگی به فراموشی تن سپردهاند میگریزد تا به خانهای که برای او بهمثابه تسلیمی در برابر حقیقت است گام بگذارد. این وجه متمایزکننده و برجسته کننده نِدی است. نِدی بهطرف غرب، در جهت ابرهای متراکم شنا میکند. توصیف محلی که خانه در آن قرارگرفته بهگونهای است که انگار خانه درجایی بین زمین و آسمان و بیهیچ پایه محکم و استواری واقعشده است. هوای طوفانی نیز بهگونهای تلاشی برای بیدار کردن نِدی است.
با بررسی ویژگیهای شخصیتی نِدی تا حدودی میتوان به علت سقوط او پی برد. نِدی مردی با بدنی ورزیده است و هرچند سن و سالی از او گذشته اما همچنان مایل است مثل جوانها رفتار کند. از همان ابتدا در مسیر، با قدم گذاشتن در خانه همسایگان بیآنکه کسی دعوتش کند تا حدودی نشان میدهد که چقدر بین مردم نفوذ دارد. اما همه این اعتماد به خود و سلامتی باگذشت زمان و نزدیکتر شدن به خانه رنگ میبازد. ضعف و خستگی غلبه میکند. هوا طوفانی میشود و رنگ برگها و پرچینها زرد و قرمز میشود. همسایگانی که حرفهایشان گواه از ندیدن طولانی نِدی است حکایت از این دارد که نِدی مدتی گوشهنشین بوده و تنهایی کشیده است.
اما آنچه سر آخر به سقوط او منجر میشود اصرار به فراموشی و کتمان حقیقت است. تلاش برای پناه بردن به تاریکی ندانستن از ترس اینکه باور به حقیقت مایه عذاب روحش میشود. چسبیدن به دروغی طولانی که شنا کردن در آب رودخانه ذرهذره آن را میشورد و در نهایت حقیقت را عیان میکند.
زمان نقشی کلیدی در داستان دارد. زمان نقش توری را دارد که نِدی را همچون ماهیای به دام میاندازد. دامی که فرجامش چیزی جز پذیرفتن حقیقت نیست. نِدی چارهای جز به دام زمان افتادن ندارد. او که از همان ابتدا حس سرزندگی و چابکی داشت و احساس میکرد که همچون شخصیتی اسطورهای است که میتواند گره همه پیچیدگیها را باز کند، بهمرور حس ضعف بر او غلبه میکند و تسلیم چنگال زمان میشود. نفوذی که بین همسایگان داشت نیز بهمرورزمان از بین میرود. اگر ابتدا همه تکریمش میکردند در انتها از او دوری میکنند و برای او بهواسطه شانس بدش دل میسوزانند.
هرچند در این مرحله نِدی هیچ نسبت به حرفهای همسایگان آگاه نیست اما زمان بهمرور همهچیز را مقابل دیدگانش عیان میکند. مخاطب نسبت به زندگی ازهمپاشیده نِدی چیز زیادی نمیداند اما مشخص است که نِدی همانطور که حقایق را کتمان میکرد نسبت به حضور لوسیندا، همسرش، نیز چنین بوده است.
نِدی همچون زائری با گذر از رودخانهای که رویش نام همسرش را گذاشته بود، همه موانعی که همچون ابر دیدگانش را میپوشاند میزداید و سر آخر یکه و تنها مقابل خانهای متروکه و خالی میایستد و به نظاره نتیجهای که ثمره گذشته کتمان شدهاش است مینشیند.
خانهای که همسر و بچههایش آن را ترک کردهاند. خانه متروکه و قفل است و همه آنچه برای نِدی اهمیت داشت ویران و ازدسترفته است. این همان حقیقتی بود که انکار کرده و تا انتهای داستان کتمان میکرد. برای داستان شناگر وجوه استعاری بسیاری میتوان برشمرد که نشان از عمق داستان دارد.
داستان شناگر تلمیحی به کتاب دوزخ دانته دارد. چیور خود دانته را میستود و به تأثیر دانته بر آثارش میبالید. داستان شناگر یادآور آغاز کتاب دوزخ دانته است که در آن شاعر گمشده از جنگلهای گناه میگریزد و تلاش میکند خود را از پلشتیهای دنیوی برهاند. در همان آغاز کتاب شاعر بهعنوان شناگری توصیف میشود که نگاهی به دریا دارد و نگاهی به خشکی و نفسنفسزنان راه رستگاری را جستجو میکند. چیور نیز در داستان شناگر دنیایی را به تصویر میکشد که همهچیز غرق در گناه است. مردمی توصیف میشوند که تماماً به پرخوری و تنپروری و میگساری روی آوردهاند. همه، حتی کشیشان و قدیسین نیز کلیسا را ترک کردهاند و تن به خوشیهای دنیوی سپردهاند. این در حالی است که روز یکشنبه است و طبق روال، بنابراین است که در چنین روزی همه به کلیسا بروند. چیور، نِدی را بهعنوان یک زائر و یک کاشف معرفی میکند که قرار است از طریق رودخانه به خانه برسد. رودخانه استعارهای از مسیر زندگی است. تمامی اینها اشارهای به سفر دانته در کتاب دوزخ دارد.
چیور نیز در داستان شناگر دنیایی را به تصویر میکشد که همهچیز غرق در گناه است. مردمی توصیف میشوند که تماماً به پرخوری و تنپروری و میگساری روی آوردهاند. همه، حتی کشیشان و قدیسین نیز کلیسا را ترک کردهاند و تن به خوشیهای دنیوی سپردهاند. این در حالی است که روز یکشنبه است و طبق روال، بنابراین است که در چنین روزی همه به کلیسا بروند.
همسایگان نِدی بیشتر از خود او در جریان ماوقع زندگی او هستند چراکه نِدی بهعمد همهچیز را کتمان میکند. نِدی هم بیشتر از همسایگان و مردم نسبت به فراموشی و نسیان آنها آگاه است و از جمع آنها که همگی به فراموشی تن سپردهاند میگریزد تا به خانهای که برای او بهمثابه تسلیمی در برابر حقیقت است گام بگذارد. این وجه متمایزکننده و برجسته کننده نِدی است. نِدی بهطرف غرب، در جهت ابرهای متراکم شنا میکند. توصیف محلی که خانه در آن قرارگرفته بهگونهای است که انگار خانه درجایی بین زمین و آسمان و بیهیچ پایه محکم و استواری واقعشده است. هوای طوفانی نیز بهگونهای تلاشی برای بیدار کردن نِدی است.
با بررسی ویژگیهای شخصیتی نِدی تا حدودی میتوان به علت سقوط او پی برد. نِدی مردی با بدنی ورزیده است و هرچند سن و سالی از او گذشته اما همچنان مایل است مثل جوانها رفتار کند. از همان ابتدا در مسیر، با قدم گذاشتن در خانه همسایگان بیآنکه کسی دعوتش کند تا حدودی نشان میدهد که چقدر بین مردم نفوذ دارد. اما همه این اعتماد به خود و سلامتی باگذشت زمان و نزدیکتر شدن به خانه رنگ میبازد. ضعف و خستگی غلبه میکند. هوا طوفانی میشود و رنگ برگها و پرچینها زرد و قرمز میشود. همسایگانی که حرفهایشان گواه از ندیدن طولانی نِدی است حکایت از این دارد که نِدی مدتی گوشهنشین بوده و تنهایی کشیده است.
اما آنچه سر آخر به سقوط او منجر میشود اصرار به فراموشی و کتمان حقیقت است. تلاش برای پناه بردن به تاریکی ندانستن از ترس اینکه باور به حقیقت مایه عذاب روحش میشود. چسبیدن به دروغی طولانی که شنا کردن در آب رودخانه ذرهذره آن را میشورد و در نهایت حقیقت را عیان میکند.
زمان نقشی کلیدی در داستان دارد. زمان نقش توری را دارد که نِدی را همچون ماهیای به دام میاندازد. دامی که فرجامش چیزی جز پذیرفتن حقیقت نیست. نِدی چارهای جز به دام زمان افتادن ندارد. او که از همان ابتدا حس سرزندگی و چابکی داشت و احساس میکرد که همچون شخصیتی اسطورهای است که میتواند گره همه پیچیدگیها را باز کند، بهمرور حس ضعف بر او غلبه میکند و تسلیم چنگال زمان میشود. نفوذی که بین همسایگان داشت نیز بهمرورزمان از بین میرود. اگر ابتدا همه تکریمش میکردند در انتها از او دوری میکنند و برای او بهواسطه شانس بدش دل میسوزانند.
هرچند در این مرحله نِدی هیچ نسبت به حرفهای همسایگان آگاه نیست اما زمان بهمرور همهچیز را مقابل دیدگانش عیان میکند. مخاطب نسبت به زندگی ازهمپاشیده نِدی چیز زیادی نمیداند اما مشخص است که نِدی همانطور که حقایق را کتمان میکرد نسبت به حضور لوسیندا، همسرش، نیز چنین بوده است.
نِدی همچون زائری با گذر از رودخانهای که رویش نام همسرش را گذاشته بود، همه موانعی که همچون ابر دیدگانش را میپوشاند میزداید و سر آخر یکه و تنها مقابل خانهای متروکه و خالی میایستد و به نظاره نتیجهای که ثمره گذشته کتمان شدهاش است مینشیند.